سرویس علمی و فرهنگی مرکز خبر حوزه متن نوشتار این محقق و پژوهشگر برجسته حوزوی را منتشر میکند.
مقدمه
ما علیرغم کسانی که دم ازتکثر ادیان و پلورالیسم میزنند، معتقدیم که ادیان آسمانی یکی است و اگر چه ممکن است در پارهای فروع با یکدیگر اختلافاتی داشته باشند، در اصول و حجم گستردهای از فروع وحدت دارند و اگر اختلافاتی اصولی در میان آنها ملاحظه میشود، نتیجه تحریفاتی است که از سوی جاهلان یا معاندان در کتب سلف راه یافته است.
البته وحدت ادیان آسمانی منافاتی با تکامل آنها و اختلاف آنها در مسئله نبوت خاصه و امامت خاصه ندارد؛ چرا که دین بر حسب تکامل انسان، تکامل یافته و در هر دورهای، پیامبر اولوالعزمی مبعوث شده و با تصدیق نبوت انبیای پیشین افقی وسیعتر و برنامههایی کاملتر ارایه کرده و برخی از فروع را نسخ کرده است.
پیامبران اولوالعزم با نبوت تشریعی خود، علاوه بر تصدیق انبیای گذشته و کتب وحیانی آنها، از ظهور پیامبر بعدی خبر داده اند. به همین جهت است که امتهای ایشان هم باید پیامبران سلف را تصدیق کنند و هم به ظهور پیامبران خلف معتقد باشند. با ظهور پیامبر خاتم سلسله نبوت پایان میپذیرد.
پیروان حضرت نوح و ابراهیم اگر حضرت موسی و عیسی(ع) و محمد(ص) را تصدیق نکنند، کافرند. یهودیانی که عیس و محمد(ص) را قبول ندارند و مسیحیانی که نبوت پیامبر خاتم را تصدیق نمیکنند، یهودی و مسیحی واقعی نیستند. امروز نوحی و ابراهیمی و یهودی و مسیحی واقعی کسی است که حضرت محمد(ص) و جانشینانش را تصدیق کند و منتظر ظهور آخرین جانشین او یعنی امام دوازدهم باشد، چنان که مسلمان واقعی کسی است که به نبوت و رسالت همه پیامبران پیشین اعم از آنهایی که نبوت تشریعی یا نبوت تبلیغی داشته اند معتقد و ملتزم باشد و از این جهت میان آنهافرقی قائل نباشد قرآن کریم میگوید.
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ؛ «پیامبر و مومنان به آن چه از جانب پروردگار نازل شده است، ایمان آوردهاند. آنها همه به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش ایمان آورده و میگویند: میان هیچ یک از پیامبرانش جدایی قائل نمیشویم». ( بقره، 285)
در گذشته، مومن واقعی کسی بود که علاوه بر تصدیق پیامبر خویش به پیامبران گذشته و پیامبر یا پیامبرانی که پیامبرش مژده ظهور آنها را داده، مومن باشد، به گونهای که اگر آن پیامبر ظهور کند، به او ایمان بیاورد. امروز مومن واقعی کسی است که همه انبیاء و ائمه سلف را تصدیق کند و به ظهور آخرین امام با ضرس قاطع معتقد باشد. همه اینها نشانه وحدت ادیان است.
اگر امروز سوگمندانه شاهدیم که ادیان ابراهیمی و یهودی و مسیحی و محمدی به کثرت گرائیده و حتی این کثرت در مذاهب نیز راه یافته، هیچ ربطی به ماهیت آنها ندارد نه دین؛ متعدد و متکثر است، نه مذهب، نه تکثر ارتدکسی و کاتولیک مقبول است و نه تکثر مذاهب اسلامی. همه باید بدانند که «النّاجِیةُ واحِدَةٌ»- (بحارالانوار، ج 28 ، ص 5 ، ح 5 ) مشعل همه ادیان و مذاهب متعدد و متکثر، جهالت یا عناد است.
بسیارند که «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» اگر حافظ بزرگواری میکند و میگوید«جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه» ما تنها در مورد جاهلان قاصر به او حق میدهیم، نا جاهلان مقصر و نه مغرضان دینساز و معاندان مذهبپرداز.
هیچ کس حق ندارد از روی جهل یا عناد، همه فرق را ناجی بداند و هیچ کس حق ندارد، فرمایش نبیاکرم(ص) را جهلاً یا عناداً به نفع خویش مصادره کند و بگوید مصداق«النّاجِیةُ واحِدَةٌ» مائیم؛ بلکه باید بر اساس مبانی مسلم عقلی و نقلی کشف کرد که پیرو کدام دین و مذهب، ناجی است. جهالت و تعصب و عناد و تقلید کوکورانه کارساز نیست. حقیقت یکی بیشتر نیست مابقی هر چه هست، بیراهه است. نور، یکی است. مابقی ظلمات است.
اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ «خدا دوست و زعیم کسانی است که ایمان آوردهاند و آنها را از ظلمات خارج و به سوی نور هدایت میکند، دوست و زعیم کافرا طاغوت است و آنها را از نور به ظلمات میبرد». (بقره 257)
فرستادگان خدا برنامه هدایت به نور را از جانب او به اجرا میگذارند.
قطع این مرحله بیهمرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
قطعاً توحید و نبوت و امامت و نماز و زکات و روزه از مشترکات ادیان است.
قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ﴿30﴾، وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا ﴿31﴾، وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا ﴿32﴾، وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا ﴿33﴾؛ عیسی (ع) هنوز در گهواره بود که اعلام کرد: بنده خدای واحد است و کتاب آسمانی را از جانب او دریافت کرده و به افتخار نبوت نائل شده و خدای متعال وجودش را مبارک ساخته و به دستور او باید به انجام نماز و دادن زکات روی آورده و به مادر نیکی کند و از جباریت و شقاوت بپرهیزد. او به هنگام تولد و مرگ و قیام قیامت، مظهر سلامت است.(مریم 30 تا 33)
دینی که مخالف اصولی باشد که در کلام عیسی(ع) انعکاس یافته، دین نیست. مذهبی که از آن اصول رویگردان باشد، خرافی و ساختگی است این که عیسی با آن همه کمالات برجستهاش به مخاطبان خود اعلام میکند که فرستاد خدا به سوی ایشان است و تورات را تصدیق میکند و مژده ظهور نبوت ختمیه احمدی را میدهد(صف،6)، حکایت از وحدت ادیان و کرامت انسان میکند. اگر ادیان؛ وحدت نداشتند، او به گونهای دیگر سخن میگفت و اگر انسان کرامت نداشت، چرا کریمترینهایی که بر مسند عصمت نشستهاند، برای هدایتش ماموریت مییابند؟
چرا شیطان که موجودی فریبکار است، به عنوان دشمن او معرفی میشود؟(یس،60)
چرا باید از پلیدیها بپرهیزد؟ چرا طیبات را برایش حلال کردهاند؟(اعراف، 157) آیا نه این است که پلیدی ها با سرنوشت او ناسازگار و پاکیها با سرشت او سازگار است؟.
طرح مسئله
مسئله کرامت انسان، از مسائل مشترک میان اسلام و مسیحیت، بلکه از مسایل مشترک همه ادیان الهی است.
ما اگر در این جا تنها به آنچه در آیات قرآنی آمده، اکتفا میکنیم معتقدیم که مدعای خود را بر کرسی اثبات نشاندهایم، چرا که پیامبر گرامی اسلام(ص)، مصدّق تورات و انجیل است(بقره، 97)، همانگونه که عیسی مصدق تورات بود، و این هر دو، گواه صدق کتاب یا کتابهای پیش از خود بودند، چرا که آنها را از اوهام پیروان نادان یا تحریفات مغرضان میپیراستند.
قرآن بر همه کتب آسمانی سلف؛ مهیمن است: به این معنی که حافظ و نگهبان حقایق و مکمل آنهاست. گوئی هر بذری در سرزمین وحی افشانده شده، به وسیله قرآن روئیده یا بارور شده یا به بار نشسته است اگر بذر کرامت انسان در تورات و انجیل و زیور و صحف ابراهیم و نوح کاشته نشده یا نروئیده بود در قرآن روئیده و بالنده نمیشد در قرآن کریم، وصف زیبای مهیمن، تنها در دو مورد، به کار رفته: یکی در مورد توصیف خدای متعال(حشر،23) و دیگری در مورد توصیف قرآن مجید و فرقان حمید(مائده،48) این خود نشانگر اهمیت این دو وصف است اگر قرآن نبود تورات و انجیل و همه آنچه به عنوان وحی بر انبیای پیشین نازل شده است، از میان رفته بود و اگر باقی بود، چیزی جز بافتهها و تافتههای افراد نادان یا مغرض نبود؛ چنان که آن چه امروز به نام تورات و انجیل در دست ارباب کنیسه و کلیساست، اشکالات متعددی دارد. تنها در لابهلای مطالب غیر اصیل آن، مطالبی از دستبرد تغییر و تحریف و حذف، محفوظ مانده که یکی از نمونههای آن مسئله کرامت انسان است.
نگاهی به انجیل
در انجیل یوحنا چنین میخوانیم:«بود در ابتدا کلمه، و آن کلمه نزد خدا بود و آن کلمه خدا بود، و همان در ابتدا نزد خدا بود و هر چیز به وساطت او موجود شد و به غیر از او هیچ چیز از چیزهایی که موجود شده است وجود نیافت. در او حیات بود و آن حیات، روشنایی انسان بود و آن روشنایی در تاریکی میدرخشید در تاریکی در نمییافتش»(باب یک آیه یک به بعد)
قرآن کریم در این جا هیمنه خود را بر محتوای انجیل، نشان داده است و این هیمنه به دو لحاظ است:
یکی این که «کلمه» بودن حضرت عیسی را تایید کرده است دیگری این که ابتدا بودن او را و این که همه چیزها به واسطه او موجود شده باشد، نمیپذیرد.
عیسی کلمهای بود که خدای متعال او را به مریم القا کرد(نساء 171) ولی مَثَل او مانند مَثَل آدم است که پدر و مادری نداشت و پیکر خالی او مشمول«کُن فَیَکُونُ» شد(آل عمران 59). این «کُن فَیَکُونُ» شامل عیسی هم هست؛ چرا که به تکسلولی از سلولهای کالبد مریم، فرمان داده شد که عیسی شود و عیسی شد.
این خود نشان کرامت انسان است که نخستین پدرش به فرمان خدا و به نفخه روح الهی، آدم و مسجود فرشتگان شد(حجر 29) و چهارمین پیامبر اولوالعزمش به نفخ و روشنائیش در تاریکیها درخشید(تحریم 12).
آدم و عیسی(ع) دو فرد از نوع انسانند. کرامت این دو فرد، دلیل است بر کرامت نوع؛ هر چند دنائت بعض انسانها دلیل بر دنائت نوع نیست؛ چرا که معلوم میشود گوهر آدمی شریف است و کریم است و اگر بعضی به دنائت گرائیدهاند به خاطر این است که خود را آفتزده کردهاند چنان که اگر بوته گلی آفت بزند گل نمیدهد، بلکه باید هیزم گلخن شود، نه گلوارهای در گلشن.
درخت تو گر بار دانش برآورد به زیر آوری چرخ نیلوفری را
بسوزد چوب درختانی بیبر سزا خود همین است مر بیبری را
البته چون در انجیل تصریح نشده است که آن کلمهای که نزد خدا در ابتدا بود، حضرت عیسی بود و انجیل نگفته است که آن کلمهای که به واسطه او همه چیزها از کتم عدم به وجود آمدها ند، که و چه بود؟ دست ما باز است که با توجه به معارف اسلامی او را شناسایی کنیم(بحارالانوار ج 1 ص97 ح7) و(بحارالانوار ج 15 ص9 ح 9).
در انجیل آمده است که یحیی غسل تعمید میداد مردم را به غسل توبه امر میکرد و از آمدن شخصی بعد از خود خبر میداد و میگفت«او از من تواناتر است و من لایق آن نیستم که خم شده، دوال نعلینش را گشایم و به درستی که تعمید من شما را به آب است، لکن او شما را به روحالقدس تعمید خواهد داد» (انجیل مرقس آیه 4 به بعد)
در قرآن کریم به داستان یحیی توجه شده که به برکت دعای پدرش زکریا به دنیا میآید. او مأمور میشود که کتاب الهی را نیرومندانه برگیرد او در دوره صباوت(کودکی) به نور دانش و حکمت آراسته میشود او پرهیزکار بود او نسبت به پدر و مادر به نیکی رفتار میکرد او جبار و معصیتکار نبود، خدای متعال در سه مرحله تولد و مرگ و بعث به او سلام داده است(مریم 12 تا 15)؛ ولی درباره غسل تعمید و بشارت او نسبت به عیسی چیزی نیامده است قطعاً مقام عیسی برتر از اوست،چرا که عیسی پیامبر اولوالعزم است و نیز موید به روحالقدس است(بقره 87) و او نیست.
حضرت یحیی فردی دیگر از نوع انسان است که کرامت او، هم در انجیل مطرح شده و هم در قرآن کریم و باز هم کرامت فرد، حکایت از کرامت نوع دارد، ولی عکس آن به طور کلی ثابت نیست؛ چرا که عکس مستوی موجبه کلیه، موجبه جزئیه است.
تولد حضرت عیسی در قرآن و انجیل
انجیل از شخصی به نام یوسف خبر میدهد که شوهر مریم و مرد کریمالنفسی بوده و «قبل از آن که با هم آمده باشند، معلوم شد که از واسطه روحالقدس حامله بود... یوسف مردی عادل بود و نخواست که او را عبرت نماید و به خاطرش رسید که وی را به پنهانی رها کند و هم بر این اندیشه بود که فرشتهای از جانب خداوند خود را در خواب بر او نمود و گفت که آنچه در او موجود شده است از روحالقدس است... یوسف از خواب بیدار شد و آنچنان که فرشته خدا به او گفته بود، رفتار نمود، و زن خود را نزد خویش خواند و به او نزدیکی نکرد، تا این که پسر نخستین خود را زائید پس او را عیسی نام نهاد»(انجیل متی، باب یک، آیه 15 به بعد)
قرآن به هیچ وجه از چنین داستانی خبر نداده است؛ بلکه بیان قران این است که مریم در نزد مردم متهم شد و عیسی در گهواره زبان گشود و تهمت زنازادگی را از ساحت خود زدود(مریم 27 تا 30)